مقاله جایگاه هوش هیجانی در برنامه درسی

این مقاله به بررسی نقش هوش هیجانی در برنامه درسی مدارس می‌ پردازد. در این مقاله ابتدا به تعریف هوش هیجانی و ابعاد مختلف آن پرداخته می‌شود. سپس، اهمیت هوش هیجانی در زندگی افراد و به خصوص در دوران کودکی و نوجوانی مورد بحث قرار می‌گیرد.

مقاله جایگاه هوش هیجانی در برنامه درسی

هوش چیست؟

کلمه هوش تحت عنوان «عقل و خرد» از دیرباز در مباحث فلسفی و ادبیات گوناگون به کار رفته است، اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شد(حمیدی‌زاده، 1388). هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان‌شناسی «جوهر دانایی و یا توانایی یادگیری» است.

در واقع، هوش را ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت می‌دانیم که به وسیله آن انسان می‌تواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط مورد نظر سازش دهد، اطلاعات و آگاهی‌های خود را منظم کند و لغات و کلمات را یاد بگیرد و به کار برد. بنابراین، هوش ابزار و وسیله‌ای است که می‌توان آن را برای یادگیری و کسب اطلاعات عمومی در ابعاد متفاوت به کار برد (اولی، 1388). وقتی روان‌شناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند، ابتدا بیشتر به جنبه‌های شناختی آن مانند حافظه و حل مسئله متمرکز شده بودند (حمیدی‌زاده، 1387). در همین راستا موضوع «بهره هوشی» یا «هوش بهر»‌ معرفی شد که شاخصی برای اندازه‌گیری هوش است و از حاصل تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست می‌آید(آناستازی، 1369).

هوش بهر (IQ) نیروی محرکه در قرن بیستم بود و به عنوان مهم‌ترین پیش‌بینی کننده موفقیت افراد در زندگی مطرح می‌شد. طبق این نگرش، افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتری هستند، نسبت به دیگران موفق‌تر خواهند بود. در نتیجه این گونه تصورات، حتی در مدارس نیز می‌کوشیدند آگاهی و دانش بچه‌‌ها را تا حد ممکن افزایش دهند و به امر آموزش، بهای زیادی داده می‌شد. تحقیقات بعدی نشان دادند که بهره هوشی به تنهایی نمی‌تواند بیان‌کننده علل موفقیت افراد در کار یا زندگی باشد.

چرا که می‌توان افرادی را یافت که ضریب هوشی بالایی داشته و در تحصیل موفق بوده‌اند اما در زندگی موفق محسوب نمی‌شوند (poonTengFall 2002: 74ـ57) آنچه امروزه به عنوان یکی از مهمترین عوامل موفقیت از آن یاد می‌شود، «هوش هیجانی» (EQ) است.

هوش هیجانی چیست؟

از نظر تاریخی،‌ مبحث هوش هیجانی به سال 1920 برمی‌گردد. در آن زمان ثروندایک مطرح کرد که هوش هیجانی ریشه در مفهوم «هوش اجتماعی» دارد. وی هوش هیجانی را توانایی مهم مدیریت انسان‌‌ها برای عمل به شیوه‌ای خردمندانه در روابط انسانی تعریف کرد. پس از ثروندایک در سال 1985، پاین، دانشجوی دوره دکترای رشته هنر در یکی از دانشگاه‌های آمریکا، در پایان‌نامه‌اش از عنوان هوش هیجانی استفاده کرد. سپس در سال 1990، جان مایر و پیتر سالووی، دو استاد دانشگاه در آمریکا، براساس تحقیقات خود مقاله‌ای درباره هوش هیجانی به چاپ رساندند و پژوهش در این زمینه را آغاز کردند. این دو دریافتند که برخی از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسی و عاطفی توانمندترند.

سالووی و مایر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه‌های غیرشناختی هوش، اصطلاح «هوش هیجانی» را به کار بردند.

الگوی اولیه آن‌‌ها از هوش هیجانی، سه حیطه از توانایی‌‌ها را شامل می‌شد: ارزیابی و ابراز هیجان، تنظیم هیجان در خود و دیگران و بهره‌برداری از هیجان. منظور این دو پژوهشگر و نظریه‌پرداز از هوش هیجانی، توانایی افراد برای مواجهه با هیجان‌های خود بود. آن‌‌ها هوش هیجانی را زیرمجموعه‌ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که توانایی تشخیص، احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و نظارت برآن‌‌ها، توانایی تمییز بین احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد را شامل می‌شود.

بار ـ آن (20000) هوش هیجانی را توانایی فرد برای مواجهه با چالش‌های محیطی می‌داند که توانایی پیش‌بینی موفقیت را دارد. وی هوش هیجانی را عامل مهمی در شکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می‌کند و آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی افراد مرتبط می‌داند.

رابطه هوش هیجانی و بهره هوشی

براساس مطالعات انجام شده، همبستگی بین هوش هیجانی (EQ) و بهره هوشی (IQ) بین 7/0 تا 12/0 است (Kluemper , 2008: 1402ـ1112; Derksen & Kramer جلالی، 1381 Katzko , 2002: 37 ـ 48؛) اما تحقیقاتی نیز وجود دارد که نشان می‌دهند در کودکان با افزایش بهره هوشی، هوش هیجانی کاهش می‌یابد(گلمن، 1383) در این میان، مهم‌ترین تفاوت و چه بسا دلیل برتری EQ بر IQ ، مربوط به توانایی تعلیم‌پذیری و آموزش EQ است.

به اعتقاد کرستد(1999)، هوش هیجانی ممکن است در بعضی از زمینه‌‌ها با بهره هوشی هم‌پوشانی پیدا کند. فرد با هوش از نظر عاطفی باید در چهار زمینه شناخت، به کارگیری، درک و فهم، و تعدیل عواطف و احساسات مهارت داشته باشد. جک بلوک، روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی، با استفاده از معیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی و شامل قابلیت‌‌ها اساسی عاطفی و اجتماعی است. به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند، پرداخته و تفاوت‌های آنان را بررسی کرده است(Goleman , 1995). فردی که فقط از نظر بهره هوشی(IQ) در سطح بالایی است ولی هشیاری عاطفی ندارد، تقریباً «کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. در قلمرو ذهن چیره‌دست، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است.

افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده‌اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند. احساسات خود را به طور مستقیم بیان می‌کنند و درباره خود مثبت می‌اندیشند.

آنان ظرفیت چشم‌گیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند، در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه‌اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان هم‌چنین با خود، دیگران و دنیای اطراف خود بسیار راحت برخورد می‌کنند (پیشین).


فرمت فایل: WORD , PDF

تعداد صفحات: 13

پس از ثبت دکمه خرید و تکمیل فرم خرید به درگاه بانکی متصل خواهید شد که پس از پرداخت موفق بانکی و بازگشت به همین صفحه می توانید فایل مورد نظر خورد را دانلود کنید. در ضمن لینک فایل خریداری شده به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد. لینک دانلود فایل به مدت 48 ساعت فعال خواهد بود.


مطالب مرتبط